-
کسل
دوشنبه 2 بهمن 1402 07:34
فردا پروژکتورم میاد :) و همینطور فردا روز طولانی ایه،، هم کلاس دارم هم میتینگ هم سمینار...و قاطی همه اینا یه آزمایش جدیدم باید شروع کنم که خودش به تنهایی دست کم ۵ ساعت زمان میخواد یه آهنگ کره ای رفته توو مخم، بسیار زیبا و دلنشینه همون چند جمله ی اولش...ظاهرا آهنگ یه فیلمه، اسم اهنگه can you hear my heart عه، تاجاییکه...
-
اجازه
دوشنبه 25 دی 1402 23:46
من تا حالا کلا ادم مسافرتی ای نبودم و فکرم میکردم کلا نیستم! ولی الان فکر میکنم این چیزی بوده ک تا حالا ب خودم القا کردم، مثل خیلی از چیزای دیگه ک همیشه میگفتم و فکر میکردم اهلش نیستم ولی با یذره تامل، و اینکه ب خودم اجازه ی تجربه و بررسی دادم دیدم نه اتفاقا من دوست دارم فلان چیزو، فلان کارو... انگار همیشه خودمو محدود...
-
ثمنیگقمقبگ
شنبه 23 دی 1402 11:17
هینج رو امروز پاک کردم کلا..هم اکانت و هم اپ...درکل خیلی وقتم بود ک اپ رو چک نمیکردم یا ک تلاشی بکنم برا پیدا کردن مچ... دیدم منکه اعتماد بنفس صددرصدی برای دیت رفتن با خارجیا رو ندارم، بعد وقت و حوصله ام ندارم...و همینطور بلد نیستم این چیزا رو...پس بدرد من نمیخوره، حداقل الان ک کلی مسئله برای فک کردن و هندل کردن...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 دی 1402 05:50
ای وای اقدس برا جمعه شب دعوتم کرد شام نمیخاااام بدتر اینکه بغل گوشمم هست نمیتونم بگم نیستم یا هرچی عه چرا من انقد سختمه دروغ ببافم؟! اصن خلاقیت ندارم...
-
منه خبیث
سهشنبه 19 دی 1402 22:11
واااای :)))))))))) حرکت خلاقاقانه زدم و بابتش راضی و خوشحالم :)))) روی سبی حساس شدم، اصن عنم میگیره از قیافش و طرز حرف زدنش،، یجوریکه عکس پروفشو ام میدیدم دگ عقم میگرفت!! پس، بفکر چاره افتادم ک شکل نحسشو دگ نبینم، توی تلگرام رفتم توی صفحه چتش، قسمت عکسای پروفش، و یه گزینه پیدا کردم ک میتونستم برای این اکانت عکسی ک...
-
روز برفی خر است
سهشنبه 19 دی 1402 21:49
جوری برف اومده ک همممه جا سفید شده...و این وضع تا هفته دگ پا برجاست...امروز نرفتم لب، خطرناکه واقعا، چ پیاده چ با ماشین احتمال تصادف و یا زمین خوردن بالاست... این استاد جدیدم ظاهرا ی ذره گیره...همون خانوم امریکاییه، خیلی حرافه و پر انرژی، دیروز مهسا یه گوشه ای بم اومد ک اینم مودیه حواست باشه رو اعصابش نباشی... :@ خدا...
-
ماجرای اقدس
سهشنبه 19 دی 1402 07:25
اون اوایل ک اومده بودم، مثلا یک ماه اینا بود، یه شب یکی از بچه ها ک اونم همون زمانا اومده بود بهم زنگ زد گفت بیا بریم بیرون، میخوام با مثلا اقدس! آشنات کنم، و خیلی از تو براش تعریف کردم ک چقد باانرژی و خوبی و فلان...منم گفتم اوکی بریم...اقدس ماجرا، پارسال زمستون اومده بود امریکا، و ب نسبت ما بیشتر جا افتاده بود......
-
همینجوری
سهشنبه 19 دی 1402 02:11
خب برف شروع شد...از صبح ساعت ۹ داره میاد، الانم ۴.۳۰ عصره...ولی تا بکم پیش برف آبکی و ریز بوده برای همین پا نگرفته...ولی همینکه شب بشه دگ دما پایین میادو یخ میبنده... دیشب هم جیم نرفتم، هم برگر درست کردم برا خودم هم بستنی خوردم :// یه کلاس داشتم صبح، فقط تنها کسیکه حرف میزد من بودم :))) راضیم از خودم ولی همزمان خودمو...
-
سرده، سخته...
دوشنبه 18 دی 1402 10:20
فردا قراره طوفان برف شروع بشه و من باید برم دانشگاه..این وضعیت تا یک هفته آینده ادامه داره و همش قراره برف بیاد....چ وضعشه واقعا...خیلی از شغلا تعطیلن چون خطرناکه تردد اینجور موقعا... خدا بخیر کنه... هفته دگ تا منفی ۲۳ هم میره دما... واقعا عرضی ندارم :((((((((((((
-
مرگ
دوشنبه 18 دی 1402 01:49
یکی از بازیگرای سریال هشدار برای کبرا ۱۱ بخاطر سقوط هواپیما، خودش با دوتا دختر کوچولوش کشته شدن...الان رفتم پیج اینستاشو نگاه کردم...همین شش روز پیشپست گذاشته و سال نو رو تبریک گفته و آرزوی خوشحالی کرده...عکس قبلی شم همینطور... یهو ی تلنگر بهم خورد میبینی؟ انقد خودتو سر مسائل مختلف جر میدی، معلوم نیس اصن تا کی فرصت...
-
اسفند لعنتی
دوشنبه 18 دی 1402 00:27
-
Lesson learned
یکشنبه 17 دی 1402 09:40
Honestly, i'm hurt, like hurt a lot! Why?! Cuz i went to the gym, and coming back, i realized they had their get together without telling me to join! Like this is the second time they are literally dumping/ ignoring me like that!! I was waiting for amir's call since last evening so that he tells me they are going to...
-
امروز
جمعه 15 دی 1402 11:54
امروز رفتم با اساتید لب جدید میتینگ، بنظر بسیار نایس میرسیدن، مخصوصا اون خانومه...می درخشید از خوش برخوردی و زیبایی!! از دوشنبه هم کلاسام شروع میشه هم روتیشنم...روز از نو روزی از نو.. باخودم فکر میکردم ک اگر این خانمه اوکی بشه، و من دانشجوش بشم عااالی میشه، و دقیقا خدا رو توی این قضیه میبینم،، چون خیلی پرفکته...هرچی ک...
-
اون روزیکه برگردم...(فانتزی)
جمعه 15 دی 1402 11:42
-
خورشید زیبا
چهارشنبه 13 دی 1402 21:35
اومدم خونه، ب همین زودی! ظاهرا وقتی شروع میکنی رو خودت کار کنی، انقد انرژی آدم بالا میره ک جهان همون چیزیو بهت میده ک میخواستی... امروز خداروشکر آفتابیه نور خورشید از پنجره تا وسط خونهم اومده، و منم اومدم وسطش نشستم...واقعا خورشید خوبه...لذت میبرم از گرماش از نورش، از وجودش ک باعث میشه حالم بهتر باشه...کاش تا آخر...
-
امریکا؟! عجیبه
چهارشنبه 13 دی 1402 08:34
بین خودمون باشه ولی امریکام جای تخماتیکیه...طرف ممکنه باهات حال نکنه هرلحظه تفنگو بکشه بیرون بزنه بکشتت -_- واقعا امنیت جانی نداره آدم...کافیه طرف یذره کصخل باشه ،ک هستن خیلیاشون, و تفنگم داشته باشه، دگ نمیشه پیش بینی کرد چ اتفاقی میوفته... اون شبی ک از مراسم سال نو برمیگشتیم، از جلو توی اون یکی لاین خیابون داشت یه...
-
سال نو
سهشنبه 12 دی 1402 01:34
خب بیام از کل دیروز بگم دیروز از همون صب ک چشم باز کردم هوا ابری و سگ لرز بود دم ظهر یکی از بچها پیام داد ک از ساعت ۲ میره مرکز شهر و منم باهاش برم اولش عدم تمایل بودم و درحال پیچوندن، تا اینکه گفت امروز تولدمه و نمیخام تنها باشم...و خب منم گفتم اوکی بریم امروز هرچی تو بگی همونه... خلاصه ساعت ۳ ونیم رفتم دنبالش و...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 دی 1402 11:39
یه ویدیو تو اینستا برام اومد بالا ک قبلا هم دیده بودم و حتی فک میکنم بخاطرش گریه م کردم... یه دختری ک سرطان داره و توی america's got talent اومد روی استیج و خوند...اونم ب چ زیبایی... رفتم اسمشو سرچ کردم متوجه شدم فوریه پارسال از دنیا رفته... واقعا چیه این دنیا؟؟؟!! یه انسان به اون زیبایی با اون صدای فوق العاده، یهو...
-
وای
شنبه 9 دی 1402 00:29
استاده الان اومد بهم گفت اخروقت بیا یه دقه تو اتاقم الان استرس گرفتم ک ینی چی میخاد بم بگه... نکنه بگه با دپارتمان صحبت کردم و نمیتونی بری روتیشن چهارم نکنه بگه من فهمیدم از حرفایی ک با بقیه زدی بهشون گفتی از لب من خوشت نمیاد و با من صادق نبودی نکنه بگه تو به ۱۰ نفر دگ همزمان بااینکه تو لب من بودی و گفتی جوین میشم...
-
منم فقط؟
جمعه 8 دی 1402 10:59
نمیدونم آدمای دیگه ای هم مث من هستن یا نه ولی من اینجوریم ک دوس دارم اگرم برفرض محال، با کسی تو رابطه میرم اون یارو یسری وقتا نباشه اصن...!! ینی حس اینکه همیشه بخواد پیشم باشه یکم اذیت کنندهس....من دوری و دوستی رو ترجیح میدم انگار...یجوریکه فک میکنم این مدلی بیشتر به کارام میرسم، میدونی چی میگم؟! انگار فضای خودمو...
-
دم دمای صبح
پنجشنبه 7 دی 1402 14:06
انقدر این مدته مضطرب بودم ک نمیفهمم چی ب چیه...ارتباطم با خدا و خودم اصن خیلی دور و کم شده...آرامش ندارم واقعا بخاطر وضعی ک پیش اومده... امروز با استاد فعلی صحبت کردم...هی میگف سوپرایز شدم ک گفتی ی روتیشن چهارمم میخای بری و فلان...حق داره...یه کلمه گفتم جوین میشم ب لبش دو هفته پیش، و این یه کار احساسی و احمقانه بود و...
-
بن
چهارشنبه 6 دی 1402 09:19
-
امروزم نرفتم!
چهارشنبه 6 دی 1402 02:37
بابت باشگاه رفتن دیروز بدنم درد نگرفته بلکه برای یخ شکستن رو ماشین بدنم درد گرفته :)))))) امروز پاشدم برم لب، ولی دیدم برف میاد، خوابمم میومد کلا دو دل شدم...بعده کلی کلنجار با خودم ب استاده ایمیل زدم هوا بده ماشینم یخ بسته نمیام امروز! با خوش برخوردی گفت آره بمون خونه جات امن تره امروز!! دگ نشستم بقیه ی جهنم مجردها...
-
کریسمس اول!
سهشنبه 5 دی 1402 07:57
امروز رفتم جیم مجتمع، یکم تردمیل و یکم یه دستگاه دگ ک نمیدونم اسمش چیه کار کردم به مدت ۳۵ دقیقه بعدشم یه قهوه واسه خودم ریختم و توی لابی نشستم... ساعت ۲ ظهر اومدم تو خونه و عحیب بود ک حس خوب داشتم،چرا؟! نمیدونم، ینی شک دارم بخاطر جیم باشه، اخه من اصلا و ابدا ب ورزش علاقه ای نداشتم، شایدم جو گیر شدم و اون حسو...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 دی 1402 19:18
امروز روز کریسمسه خیلی جالبه ک دقیقا همین امروز برف اومده نشسته رو زمین جوریکه همه جا سفید شده! انکار میدونه از الان وقت سرد و برفی شدنه واقعیه!! همچنان دلم میخاد بخابم!
-
وان آب داغ
دوشنبه 4 دی 1402 09:59
زمان: ۳۰ دقیقه بامداد سه ساعته اومدم توو حموم...نصفشو توو وان آب گرم خابیدم یذره چیل کنم...انگار بدنم واقعا نیاز داشت بش...دلم نمیخاد دربیام...بعیدم نیس با این حجم از خیس بودن سرم سرما بخورم حتی...ولی خیلی دلم برا تو آب بودن تنگ شده بود...قاطیش یکمی ام ناتو دیدم با گوشی بدک نیس انگار... کاش میشد تا صبح آب داغ میموند...
-
امروز و افکارم
یکشنبه 3 دی 1402 05:53
از صب ساعت ۸ ک چشم باز کردم تا همین الان ک هشت شبه توی رختخواب بودم، فقط در حد ده دقیقه کلا از جام پاشدم برا ناهار، ک همون پیتزای شب قبل بود!! ناراضی نیستم...حسابی خستگی در کردم...ولی چشمام اذیته چون همش سرم تو گوشی بوده...داشتم singles inferno میدیدم :)))) شخصا خیلی با تم برنامه حال میکنم!! احتمالا کم کم پاشم برم...
-
خالی مطلق
شنبه 2 دی 1402 19:19
ولی حالم اصن خوب نیس اصلا خوشحال نیستم خیلی تنهام...اینکه حتی یه آدم خیلی معمولی هم تو زندگیت نباشه ک بخای حرف خیلی معمولی باهاش بزنی خیلی حالمو بد میکنه... اینکه بعد از یه روز طولانی برسی خونه و باز فقط خودت باشی، خیلی تنهاییه... نمیدونم چجوری منظورمو برسونم... توو ایران مثلا آبجیم بود ک برم پیشش باهاش حرف بزنم...ولی...
-
امشب
شنبه 2 دی 1402 10:46
خب خب امشب شب بلندی بود ساعت ۴ از دانشگاه اومدم، ۴۵ مین استراحت کردم، بعدم پاشدم کارامو کردمو رفتم پیست اسکیت، امروز هوا وحشتناک سرد نبود ولی یه مه ریزی وجود داشت... چند دقیقه کنار پیست نشستم تا سبی اومد، و بلافاصله خواست بره کفش بگیره...من اول مقاومت کردم برا رفتن، ولی اصرار کرد...خلاصه جفتمون کفش اسکی گرفتیم و وارد...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 دی 1402 02:43
دارم میپوشم برم اسکیت رو یخ با تمام خستگیم :@ حالا نیس ک بلدم هستم... سبی گفت بریم، گفتم بریم...حالا ببینم اوضاع چجوریه اگ اوکی بود باهم بریم سینما رو اگرم نبود ک یا خودم میرم یا فردا باز خودم میرم :)))