-
حالم
دوشنبه 23 بهمن 1402 09:20
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 بهمن 1402 04:02
همینطور ادم فس فسو دگ غلط بکنم این دختره رو بیارمش خرید انقد ک ور میره، وقت منم برا خرید خودم داره میگیره...سم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 بهمن 1402 03:18
متنفرم ازینکه یکی منتظرم بذاره و سر وقت نباشه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 بهمن 1402 05:19
ولنتاین امسال هم تنهام مثل کل زندگیم!
-
روراست
شنبه 21 بهمن 1402 21:40
-
اشتباه/درس بزرگ
شنبه 21 بهمن 1402 13:11
امشب علارغم منه همیشگی ک جلوی اشتباه کردن و درموارد متعدد احتمالا زندگی کردن رو میگیره، خواستم رها کنم و یکبار مثل بقیه ی جوونا باشم، بی فکر و دغدغه...باوحود خستگی زیادم، از خوابم زدم، و رفتم خونه ی پدرو...ساعت ۹ اونجا بودم،شام خوردیم، و کم کم کار ب بوسیدن کشید...کنارش آروم بودم، برای اولین بار دیدم بوسیدن هم میتونه...
-
حسم
جمعه 20 بهمن 1402 04:30
-
Bath time
جمعه 13 بهمن 1402 06:17
اومدم داخل وان آب داغ ک بنویسم چندشب پیش ک رفتم والمارت، از این توپک هایی ک داخل آب میندازی کف میکنه و رنگی میشه و پوستو نرم میکنه خریدم خداشاهده اگ بگی ذره ای این آب داخل وان فرق کرده،فقط یکم بوش عوض شد...البته شایدم چون من خنثی ترین حالت ممکنشو گرفتم اینجوریه... امروز اول فوریه بود، من رسما به این لب جوین شدم...حس...
-
او رفت...
یکشنبه 8 بهمن 1402 07:17
یه چند روزی بود هی ب نگین فکر میکردم...ب اینکه ازش خبری ندارم چندوقته و اینکه باید پیامش بدم...حالشو بپرسم...اینکه بیشتر باید همو ببینیم ... امروز عصر رفتم بیرون، توی مسیر پشت یه چراغ قرمز وایساده بودم ک یه ماشین از جلوم رد شد، دیدم نگین و دوسپسرشن...گفتم خدایا عجب تصادفی، من اینهمه ب نگین فکر کردم الان دیدمش......
-
پرتو
شنبه 7 بهمن 1402 22:57
اگ بابت یه چیزی بخوام بگم ک حسرت میخورم اون نقاشیه...اینکه ولش کردم...با وجود استعدادی ک دارم و با وجود لذتی ک ازش میبردم، ول کردم... شاید باید باز برگردم بهش؟! جای یه تفریح توی زندگیم خیلی خالیه...یه پرتوی رنگی وسط اینهمه خاکستری مرده...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 بهمن 1402 05:49
پروژکتورم اومد و خیلی دوسش دارم و بابتش خوشحالم... دگ بجای اینکه با گوشی فیلم و برنامه هارو ببینم، میندازم تصویرو روی دیوار و کلی حال بهتری داره... امروز ب دکتر میشل گفتم میخام ب لب شما جوین بشم، اوکی هستین؟ گفت البته! و کلی ازم سوال پرسید ک ب چیزی نیاز دارم یا نه برای کارها،، قرار شد برام پی سی بیارن و میز خودمو بهم...
-
فروپاشی روانی ۲
دوشنبه 2 بهمن 1402 10:50
-
کسل
دوشنبه 2 بهمن 1402 07:34
فردا پروژکتورم میاد :) و همینطور فردا روز طولانی ایه،، هم کلاس دارم هم میتینگ هم سمینار...و قاطی همه اینا یه آزمایش جدیدم باید شروع کنم که خودش به تنهایی دست کم ۵ ساعت زمان میخواد یه آهنگ کره ای رفته توو مخم، بسیار زیبا و دلنشینه همون چند جمله ی اولش...ظاهرا آهنگ یه فیلمه، اسم اهنگه can you hear my heart عه، تاجاییکه...
-
اجازه
دوشنبه 25 دی 1402 23:46
من تا حالا کلا ادم مسافرتی ای نبودم و فکرم میکردم کلا نیستم! ولی الان فکر میکنم این چیزی بوده ک تا حالا ب خودم القا کردم، مثل خیلی از چیزای دیگه ک همیشه میگفتم و فکر میکردم اهلش نیستم ولی با یذره تامل، و اینکه ب خودم اجازه ی تجربه و بررسی دادم دیدم نه اتفاقا من دوست دارم فلان چیزو، فلان کارو... انگار همیشه خودمو محدود...
-
ثمنیگقمقبگ
شنبه 23 دی 1402 11:17
هینج رو امروز پاک کردم کلا..هم اکانت و هم اپ...درکل خیلی وقتم بود ک اپ رو چک نمیکردم یا ک تلاشی بکنم برا پیدا کردن مچ... دیدم منکه اعتماد بنفس صددرصدی برای دیت رفتن با خارجیا رو ندارم، بعد وقت و حوصله ام ندارم...و همینطور بلد نیستم این چیزا رو...پس بدرد من نمیخوره، حداقل الان ک کلی مسئله برای فک کردن و هندل کردن...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 دی 1402 05:50
ای وای اقدس برا جمعه شب دعوتم کرد شام نمیخاااام بدتر اینکه بغل گوشمم هست نمیتونم بگم نیستم یا هرچی عه چرا من انقد سختمه دروغ ببافم؟! اصن خلاقیت ندارم...
-
منه خبیث
سهشنبه 19 دی 1402 22:11
واااای :)))))))))) حرکت خلاقاقانه زدم و بابتش راضی و خوشحالم :)))) روی سبی حساس شدم، اصن عنم میگیره از قیافش و طرز حرف زدنش،، یجوریکه عکس پروفشو ام میدیدم دگ عقم میگرفت!! پس، بفکر چاره افتادم ک شکل نحسشو دگ نبینم، توی تلگرام رفتم توی صفحه چتش، قسمت عکسای پروفش، و یه گزینه پیدا کردم ک میتونستم برای این اکانت عکسی ک...
-
روز برفی خر است
سهشنبه 19 دی 1402 21:49
جوری برف اومده ک همممه جا سفید شده...و این وضع تا هفته دگ پا برجاست...امروز نرفتم لب، خطرناکه واقعا، چ پیاده چ با ماشین احتمال تصادف و یا زمین خوردن بالاست... این استاد جدیدم ظاهرا ی ذره گیره...همون خانوم امریکاییه، خیلی حرافه و پر انرژی، دیروز مهسا یه گوشه ای بم اومد ک اینم مودیه حواست باشه رو اعصابش نباشی... :@ خدا...
-
ماجرای اقدس
سهشنبه 19 دی 1402 07:25
اون اوایل ک اومده بودم، مثلا یک ماه اینا بود، یه شب یکی از بچه ها ک اونم همون زمانا اومده بود بهم زنگ زد گفت بیا بریم بیرون، میخوام با مثلا اقدس! آشنات کنم، و خیلی از تو براش تعریف کردم ک چقد باانرژی و خوبی و فلان...منم گفتم اوکی بریم...اقدس ماجرا، پارسال زمستون اومده بود امریکا، و ب نسبت ما بیشتر جا افتاده بود......
-
همینجوری
سهشنبه 19 دی 1402 02:11
خب برف شروع شد...از صبح ساعت ۹ داره میاد، الانم ۴.۳۰ عصره...ولی تا بکم پیش برف آبکی و ریز بوده برای همین پا نگرفته...ولی همینکه شب بشه دگ دما پایین میادو یخ میبنده... دیشب هم جیم نرفتم، هم برگر درست کردم برا خودم هم بستنی خوردم :// یه کلاس داشتم صبح، فقط تنها کسیکه حرف میزد من بودم :))) راضیم از خودم ولی همزمان خودمو...
-
سرده، سخته...
دوشنبه 18 دی 1402 10:20
فردا قراره طوفان برف شروع بشه و من باید برم دانشگاه..این وضعیت تا یک هفته آینده ادامه داره و همش قراره برف بیاد....چ وضعشه واقعا...خیلی از شغلا تعطیلن چون خطرناکه تردد اینجور موقعا... خدا بخیر کنه... هفته دگ تا منفی ۲۳ هم میره دما... واقعا عرضی ندارم :((((((((((((
-
مرگ
دوشنبه 18 دی 1402 01:49
یکی از بازیگرای سریال هشدار برای کبرا ۱۱ بخاطر سقوط هواپیما، خودش با دوتا دختر کوچولوش کشته شدن...الان رفتم پیج اینستاشو نگاه کردم...همین شش روز پیشپست گذاشته و سال نو رو تبریک گفته و آرزوی خوشحالی کرده...عکس قبلی شم همینطور... یهو ی تلنگر بهم خورد میبینی؟ انقد خودتو سر مسائل مختلف جر میدی، معلوم نیس اصن تا کی فرصت...
-
اسفند لعنتی
دوشنبه 18 دی 1402 00:27
-
Lesson learned
یکشنبه 17 دی 1402 09:40
Honestly, i'm hurt, like hurt a lot! Why?! Cuz i went to the gym, and coming back, i realized they had their get together without telling me to join! Like this is the second time they are literally dumping/ ignoring me like that!! I was waiting for amir's call since last evening so that he tells me they are going to...
-
امروز
جمعه 15 دی 1402 11:54
امروز رفتم با اساتید لب جدید میتینگ، بنظر بسیار نایس میرسیدن، مخصوصا اون خانومه...می درخشید از خوش برخوردی و زیبایی!! از دوشنبه هم کلاسام شروع میشه هم روتیشنم...روز از نو روزی از نو.. باخودم فکر میکردم ک اگر این خانمه اوکی بشه، و من دانشجوش بشم عااالی میشه، و دقیقا خدا رو توی این قضیه میبینم،، چون خیلی پرفکته...هرچی ک...
-
اون روزیکه برگردم...(فانتزی)
جمعه 15 دی 1402 11:42
-
خورشید زیبا
چهارشنبه 13 دی 1402 21:35
اومدم خونه، ب همین زودی! ظاهرا وقتی شروع میکنی رو خودت کار کنی، انقد انرژی آدم بالا میره ک جهان همون چیزیو بهت میده ک میخواستی... امروز خداروشکر آفتابیه نور خورشید از پنجره تا وسط خونهم اومده، و منم اومدم وسطش نشستم...واقعا خورشید خوبه...لذت میبرم از گرماش از نورش، از وجودش ک باعث میشه حالم بهتر باشه...کاش تا آخر...
-
امریکا؟! عجیبه
چهارشنبه 13 دی 1402 08:34
بین خودمون باشه ولی امریکام جای تخماتیکیه...طرف ممکنه باهات حال نکنه هرلحظه تفنگو بکشه بیرون بزنه بکشتت -_- واقعا امنیت جانی نداره آدم...کافیه طرف یذره کصخل باشه ،ک هستن خیلیاشون, و تفنگم داشته باشه، دگ نمیشه پیش بینی کرد چ اتفاقی میوفته... اون شبی ک از مراسم سال نو برمیگشتیم، از جلو توی اون یکی لاین خیابون داشت یه...
-
سال نو
سهشنبه 12 دی 1402 01:34
خب بیام از کل دیروز بگم دیروز از همون صب ک چشم باز کردم هوا ابری و سگ لرز بود دم ظهر یکی از بچها پیام داد ک از ساعت ۲ میره مرکز شهر و منم باهاش برم اولش عدم تمایل بودم و درحال پیچوندن، تا اینکه گفت امروز تولدمه و نمیخام تنها باشم...و خب منم گفتم اوکی بریم امروز هرچی تو بگی همونه... خلاصه ساعت ۳ ونیم رفتم دنبالش و...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 دی 1402 11:39
یه ویدیو تو اینستا برام اومد بالا ک قبلا هم دیده بودم و حتی فک میکنم بخاطرش گریه م کردم... یه دختری ک سرطان داره و توی america's got talent اومد روی استیج و خوند...اونم ب چ زیبایی... رفتم اسمشو سرچ کردم متوجه شدم فوریه پارسال از دنیا رفته... واقعا چیه این دنیا؟؟؟!! یه انسان به اون زیبایی با اون صدای فوق العاده، یهو...