-
خدا اینجاست پیشمه!
جمعه 10 آذر 1402 04:18
خدایی خدا حواسش ب من هست دمت گرم خدایا!! امشب قرار بود برم خونه پسره دو بار تاحالا کنسل کرده بودم دگ دیدم واقن نمیشه الانم کنسل کنم زشته، میگه"" دختره چ امله، من ک گفتم صرفا میخایم یه چایی بخوریم و گپ بزنیم!!"" شاید اینکه میگم زشته و فلان هم حتی اشتباه میکنم...شاید باید فقط روی اصول خودم...
-
متمدن؟ شک دارم!
چهارشنبه 8 آذر 1402 09:29
-
تصمیم درست یا غلط
سهشنبه 7 آذر 1402 09:11
خبببب خودم با دستای خودم به همش زدم این رابطه رو!! چرا؟؟ چون با عقلم پیش میرم نه با قلبم... و برای همینه ک همیشه تنهام آفکورس :@
-
هیچی
یکشنبه 5 آذر 1402 23:17
بیا فقط قبول کنیم ک ما لیاقت و شانس یسری چیزا رو نداریم. فقط همین.
-
چرا من نه؟
یکشنبه 5 آذر 1402 21:43
-
اصول من
شنبه 4 آذر 1402 08:07
و بدترین قسمتش اونجاست ک چون تو چیزی ک بقیه میخان رو بشون نمیدی، اونا احساس گناه و ناکافی بودن بهت میدن...یا اصلا ناخوداگاه توی آدم این حس بوجود میاد چون اونا رفتارشون نسبت بهت تغییر میکنه و ممکنه این آدمو ب این وادار کنه ک بذار بهشون بدم اونچیزی ک میخان رو ولی میدونی چیه؟ اونا هیچوقت احترام نمیذارن و ارزش نمیدن ب...
-
سرگذشت
جمعه 3 آذر 1402 23:23
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 آذر 1402 17:53
نع این یارو اشتباهیه
-
بو میاد
جمعه 3 آذر 1402 00:00
خب خب خب قرار سینما گذاشته بودیم پیام داده میتونی بیای دنبالم؟ دیروز پلاکم منقضی شده و جریمه شدم و فلان!! این هم زنگ خطر بعدی! حالا میرم دنبالش ببینم چی میشه...دیشبم نذاشت تا دم ماشینش برسونمش...چندباری اصرار کردم ولی نذاشت...و این بو داره...خدابخیر کنه
-
دیت اول
پنجشنبه 2 آذر 1402 23:20
دیروز عصر رفتم کافه وسط شهر، سر قرارمون با جف..بیرون کافه منتظرم بود تا برسم، سلام کردیم و دست دادیم و رفتیم داخل، قهوه برای جفتمون گرفت و نشستیم... در نگاه اول خوش اومد ازش، آدم پرمغز، با انرژی و مثبتی بود. کلی هم اطلاعات راجع ب ایران داشت در حد پشم ریزون... من طبق معمول دیدار های اول، بیشتر گوش میکردم ینی حرفی برا...
-
کنسل
دوشنبه 29 آبان 1402 04:24
زنگ زدم ب هواپیمایی و کنسلش کردم یک ساعت پیش هیچجوره توو کتم نمیرفت ک چرا باید برای چیزی ک اصن دوس ندارم یه هزینه گزاف بکنم!؟! الان فقط این بد شد ک فکرهای بیخود درموردم میکنن، ک خب ب یکطرفم... همینکه ذهنم از تصمیمم راضیه خوبه... البته دلم همچنان سفر خوب میخاد در این مقطع ولی نه وگاس!!
-
وگاس ناخاسته
یکشنبه 28 آبان 1402 11:31
امشب دورهم با چنتا مهمون اضافه تر جمع بودیم... اولش ک رفتم پایین، بچهای خودمون زودتر پایین بودن...یکم حرف زدیم یهو فهمیدم همشون باهم برنامه گذاشتم برن وگاس... هفته پیش ک دورهم بودیم حرف اینو زدیم ک تعطیلات thanksgiving بریم شیکاگو...برا همین من امشب سراغشو گرفتم ک چیشد؟؟ یهو با من من گفتن ما میریم وگاس توی دسامبر برای...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 آبان 1402 07:20
چرا من نمیتونم مث بقیه، از چیزا لذت ببرم؟؟؟ چرا من فرق دارم؟؟
-
خاکستری
شنبه 27 آبان 1402 03:18
دارم ب این فکر میکنم ک اگر این گوشی نبود من چکار میکردم؟ چجوری زمانمو جوری میگذروندم ک نفهمم؟! امروز بخاطر دلدرد نرفتم دانشگاه، و از صب خونهم...واقعا جون و حال هیچکاری ندارم درحالی ک دلم میخاست ی حرکتی بزنم...مثلا دلم میخاست بتونم برم بیرون...نه ک الان نتونم...ولی واقعا انرژی و توان کمی دارم فعلا... امشب برخلاف همه...
-
چرا
پنجشنبه 25 آبان 1402 22:17
چرا وقتی یکی توی حال بدی حال آدمو میپرسه، یهو احساسات و حال بدی آدم میریزه بیرون؟؟ چرا وقتی یکی اهمیت نشون میده، آدم دگ نمیتونه جلو خودشو بگیره؟؟
-
شرم
چهارشنبه 24 آبان 1402 03:40
امروز یه کلاس داشتم ک استادش درواقع رییس دپارتمان رشته من بود. یه آدم خفن و گردن کلفت.. کلاسشو با این سوال ک این مقاله رو چندتاون وقت کردین بخونید و آیا این کلاس ب هدف اولیه خودش ،ک خوندن مقالات زیاد توسط شما، بوده رسیده یا نه...حرفاشو ک زد دست بلند کردم و هرآنچه دل تنگم میخاستو گفتم...لب کلامم این بود ک وقتی انقد حجم...
-
استرس
سهشنبه 23 آبان 1402 05:26
امروز روز خیلی سختی بود برام..صبح ک گریه کردم..بعد انقد حالم بد بود ک سمت راست بدنم بی جون شده بود...قفسه سینمم فشار میومد بش...عصرم یه استرس پولی بهم وارد شد ک حس کردم الانه قفسه سینه و قلبم منفجر بشه... حالم خیلی بده..حرف نمیتونم بزنم...فکر نمیتونم بکنم درست...موهامم دسته ای میریزه... فقط گیخام برم و دور بشم از این...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 آبان 1402 09:49
هیچی مهم نیس وقتی ب این فکر کنم ک بعنوان یه آدم ۹۰ ساله دارم توی آینه بخودم نگاه میکنم ...اونموقع فقط اینکه آیا خوب زندگی کردم یا نه مهمه؟ اینکه آیا تجربیات قشنگ ساختم؟ یا تمام مدت درگیر چیزای پوچ و بی ارزش و ناپایدار بودم؟!
-
له شدم
دوشنبه 22 آبان 1402 05:58
نیستم چون توی جسم خودم نیسم...حالم گرفتس..حجم کارایی ک روی دوشمه خیلی زیاده...دگ حتی حوصله غذا درست کردنم ندارم...این هفته ک گذشت معلوم نیس چی اصن خوردم... چشام داره از کاسه درمیاد صب تاحالا پای لپ تاپ بودم بخاطر یدونه از اساینمنت ها...خدا لعنتشون کنه ک اینجوری دارن بی دلیل کونمونو پاره میکنن...نمیخام دگ واقعا...
-
بعده امتحان
چهارشنبه 17 آبان 1402 02:01
امتحان اخرو دادم بالاخره تموم شد رفت...مغزم و روحم آروم شده... آفکورس ک هنوز ی خروار اساینمنت هست ک باید انجامشون بدم... ولی همینکه فشار امتحان نیس خوبه... هوا بسیار جذابه برا همین از دانشگاه ک اومدم، نرفتم توو خونه، نشستم بیرون تو محوطه :) بالاخره میتونم نفس راحت بکشم...و از این هوا با خیال راحت لذت ببرم...نمیخام ب...
-
امتحان
دوشنبه 15 آبان 1402 08:29
نمیدونم سنم بالاتر رفته مغزم تحیلی رفته و توان مغزیم مث قبل نیس یا اینکه این درسا واقن تخمی ان و غیرقابل فهم تا حالا توی درس اینقدر احساس نفهمی نکرده بودم... ناگفته نمونه اساتید مث گاو درس میدن رو هوان کلا...واقعا حق دارم نفهمم...ولی این حجم از نفهمیدنم رو مخمه... دیروز و امروز کلا درس خوندم...یجوریه ک اصن پیش...
-
امشب
شنبه 13 آبان 1402 09:20
امشب ب تنهایی خوب بود و خوش گذشت ن ک تنها باشم...اتفاقا تا الان با دوستای ایرانیم توی لابی دورهم بودیم و کلی حرف زدیم و خندیدیم... بعلاوه ک حتی روز خوبی هم بود یکم...چون با دوتا از بچهای امریکایی کلاس برای چنددقیقه هم نشین شدم و هم صحبت...و این برام خیلی جذاب بود...اینکه انقد گرم بودن با من...وای یکیشون یه چشمایی داره...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 12 آبان 1402 16:50
حس میکنم دارم افسرده میشم...چون کلمه ها از ذهنم میره، نمیتونمم درست مثل قبلا حرف بزنم قبلنم ک حالم بد بود اینجوری شده بودم... ------------------- Btw، کی فکرشو میکرد الان اینجا نشسته باشم...
-
اینجااونجا
جمعه 12 آبان 1402 08:01
امشب یهو فهمیدم چرا توی دبی از اون دختره بدم اومد بشدت...اونم بعد از ی بحث کوچیک...هیچ دلیل بزرگ و عجیبی برای اون حجم از حال بدی و تنفرم بهش نمیدیدم...ولی حالمو خیلی بد کرد...و نمیفهمیدم چرا... امشب فهمیدم برا این بوده ک این دختره طی اون چندروز کاملا ذهن منو داشته بازی میداده...خیلی بدجنسانه منو کنترل میکرد...تمام...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 11 آبان 1402 06:47
بسلامتی این امتحانم ریده شد توش...
-
فشار
چهارشنبه 10 آبان 1402 08:53
این زندگی شده همش درس و درس و درس و درس امشب دگ میخاستم سر ب بیابون بذارم ی آب خوش از گلومون نمیذارن بره پایین بی ناموسا.... بعد امتحانا یجوریه ک خودتو پارم کرده باشی باز نمره راضی کننده نمیگیری...و نهایتا آدم از خودش ناامید میشه...ازینکه تلاش ادم مثمر ثمر نیس... حالا ن ک نمره های افتضاحی بگیرم...صرفا اینکه میانگین...
-
مقایسه سمه
چهارشنبه 10 آبان 1402 03:30
بدرک اگ نمرهت ماکس و عالی نباشه...فقط پاس شو...
-
متلز
چهارشنبه 10 آبان 1402 00:24
-
سرباز همسایه
سهشنبه 9 آبان 1402 20:20
انصافا سرباز خوبی بود :))) دگ معلوم نیس کی ببینمش! یا اصن ببینمش کلا :/
-
برهه
دوشنبه 8 آبان 1402 08:18
اصلا فکرشو نمیکردم ک خرداد توانایی اینو داشته باشه ک با کیلومترها فاصله هنوزم توو اعصاب و خلقم برینه ... بهرحال اینم خودش ی مهارتیه... اسفند میگف برو خداروشکر کن ک نیستی!! و ب تخمت بگیر این برخورداشو... هنوزم اون شخصیتی ک نمیخام کسی ازم رنجیده باشه یا ناراحت، درونم هست...برا همین وقتی بهش فکر میکنم از درون شل...