اینجا دیگر من منم

اینجا دیگر من منم

قضاوت بقیه ب یه ورم...والا
اینجا دیگر من منم

اینجا دیگر من منم

قضاوت بقیه ب یه ورم...والا

خبر تلخ

امروز دم غروب از خواب پاشدم...دیدم سبی پیام داده از مجارا خبر داری؟؟؟ گفتم کدوم ماجرا؟؟ گفت فعلا بین خودمون بمونه، ولی علی فوت شد دیروز...

من اینجوری بودم ک چی میگی چیشده وای...

علی یه پسر ۳۱ ساله ک پارسال همزمان با ما اومده بود اینجا برای پی اچ دی‌ش، توی ی دانشگاه دگ و رشته مهندسی میخوند، ولی من سه چهار باری توی جمع های مختلف دیده بودمش،

پسر خوش مشرب، خوش اخلاق، بامزه، ازینا ک جمع رو بخاطر اخلاق خوب و فان بودنشون تو دست میگیرن...بشدت خاکی و باحال...

اصفهانی بود...با کلی امید و آرزو و ذوق...


ظاهرا دیشب با چندتا از دوستاش میرن دریاچه، از این قایق بادی هارو میندازن تو آب و میرن جلو...بعده ی مدتم علی میپره تو آب شنا کنه یکم...ک همونجا غرق میشه...

ظاهرا میخاسته توی آب دستشو ب قایق بادی، بگیره و کنارش باشه، ولی باد میزنه و قایق دور میشه، این پسرم ب اونصورت شنا بلد نبوده...و میره زیر آب...یکی از دوستاش ک دختر بوده میپره تو آب ولی نمیتونه نجاتش بده...اون دوتای دگ پسر بودن و کمکی نکردن...

خیلی میتونم سر این قضیه جاجو باشم...ولی ترجیح میدم چیزی نگم چون نبودم در لحظه و نمیدونم...

این خبرو شنیدم و همینجور شروع ب گریه کردم...حالم عجیب گرفت و خب طبیعیه...

زنگ زدم ب مت...اونم شوکه شد، علی رو دوبار دیده بود و نسبت ب بقیه ایرانیا بیشتر باهاش حال کرده بود...بنده خدا سعی میکرد آرومم کنه با حرفاش‌..

میگفت اون دریاچه اصلا برای شنا نیست...بعد میگفت فقط باید قایق واقعی بره توش، نه اون چیز مزخرفی ک اینا بردن، بعلاوه باید جلیقه میداشتن...

و واقعا هم اگر حتی یکی از این مواردو رعایت کرده بودن الان این پسر زنده بود.‌‌

مشکل ما ایرانیا اینه ک فک میکنیم ما بهتر و بیشتر میدونیم و بلدیم...بخدا آب با کسی شوخی نداره...در کسری از ثاینه ممکنه شرایط یجوری بشه ک ماهر ترین شناگر هام نتونن دووم بیارن...این پسر ک دگ جای خود داره...

خدا رحمتش کنه...واقعا پسر خوبی بود...و حیف...بشدت حیف...

انقد حالم بد بود بعد از شنیدن این خبر ک بعده یکی دو ساعت گفتم برم پایین ببینم بچه ها هستن...و بودن...دگ رفتم پیش‌شون...همه بُهت زده بودن...عین من...همه گریه کرده بودن مثل من...

جامعه ایرانیای اینجا کوچیکه و تقریبا همه همو میشناسن...برا همین اصلا خبر خیلی غم انگیز و شوکه کننده ای بود برا هممون...تا ۱۲ پیششون بودم...یکم حال و هوام عوض شد بخاطر حرف زدن و تو جمعشون بودن...

ولی تا اومدم تو خونه حالم گرفت‌...

باورم نمیشه...

مرگ غریبانه ای داشت...خود غرق شدن نهایت مرگ در عجز و ناتوانیه...اینه جایی نیست خودتو بش وصل کنی یا نگه داری‌....

بعد اینکه اینجا همچین اتفاقی بیوفته...هزاران کیلومتر فاصله با خانواده و عزیزان...اینجا با بی کسی...توو غربت محض...ب اون مدل...واقعا واااقعا غم انگیزه...و قلبمو بدرد میاره....

تا روند قانونی‌ش طی بشه یک ماه طول میکشه بدنشو بفرستن ایران تحویل خانواده...

بچه شون با هزار امید و آرزو پارسال این موقع باهاشون خدافظی کرده...امسال اینموقع جسدشو تحویل میگیرن....


خدا نیاره برا هیچکس....هیچکس...هنوز باورم نمیشه...


روحش شاد

نظرات 1 + ارسال نظر
Hdn چهارشنبه 10 مرداد 1403 ساعت 11:21 http://Hdn94.blogsky.com

چه اتفاقی ناراحت کننده ای ...

خیلی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد