-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 آبان 1402 18:13
مشکل اونجاست ک من زیادی دوست و خودمونی برخورد میکنم با آدمایی ک لیاقت ندارن! برا همین دور برمیدارن و شاخ میشن واسم!! باید رفتارمو عوض کنم. هوا منفی ۲ درجه ست و ابریه، فاک خیلی دلگیره نونم نمیرم بگیرم چون مغازش بسته س انگار یک ربع رانندکیه تا اونجااااا اینسری رفتم ده تا بسته برمیدارم تا کلی وقت خیالم راحت باشه بابت نون...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 آبان 1402 08:40
عروسکی ک برا تولد یه بچه گرفته بودم و ندادم بهش، رو ) چون براش لباس گرفتم و دادم) ، برداشتم برا خودم... عروسک داشتن و حرف زدن باهاش بهتر از تنهاییه حداقل.. یکی دوبار ب این فک کردم ک گربه بیارم بعد دیدم هم هزینش زیاده هم ممکنه نتونم ساپورتش کنم حیوونو..فعلا آمادگی ندارم...ب همین بسنده میکنم فعلا... امشب بعده نزدیک...
-
ذهنیاتم
شنبه 6 آبان 1402 23:33
امروز شنبه ست و تعطیله صبح ک چشامو باز کردم حس ناراحتی داشتم و نمیفهمیدم از کجاست میدونم ربط ب دانشگاه داشت ولی فقط تا همینجا...تا الانم نفهمیدم چیشده،، توی ناخوداگاهم چیه ک یه حس منفی دارم به بخش تحصیلی زندگیم :))) شاید بخاطر امتحانیه ک جمعه دادم، شاید بخاطره این پسره گوه، سبیعه، ک رو مخم رفته...شاید بخاطر فشار...
-
چرتوپرت
چهارشنبه 3 آبان 1402 09:18
باز از این هفته امتحانام شروع میشه حجم کارا و درسا زیاده همش استرس پول دارم ن ک پول نداشته باشم...دارم...ولی همش میترسم نکنه یجا خرجی بیخودی تراشیده بشه، ک کم و بیشم میشه...و دتس لایف ...اما این مغز من توی این استرس می مونه... امروز هیچی درس نخوندم و کلا مضطربم برا همه چی... البته این حالتم توی سری اول امتحانام پیش...
-
دمش گرم
شنبه 29 مهر 1402 05:25
امروز صب رفتم دانشگاه، ماشینو رفتم توی پارکینگ همکف گذاشتم و باخودم گفتم انشالله ک موردی نداره اینجا بذارم...درواقع اون قسمت دوتا پارکینگه ک بهم متصلن، و ظاهرا فقط یکیش دانشجوییه ولی من فک میکردم جفتش یکیه، اتفاقا این پارکینگه از محل کلاسام یه ربعی پیاده روی داره و همچین نزدیکم نیست ولی از ترس اینکه نکنه ببرم...
-
کامنت
جمعه 28 مهر 1402 07:48
هی میام اینجا ببینم کامنت دارم یا نه ذوق کامنت دارم ولی هیچکسم نیس اینجا حال خوب تری داره کامنت بذارین حالم خوب بشه از اینجا، امریکا، و اتفاقاتش بیشتر بیام بنویسم :))) حس خوبیه غریبه ها بخونن و نظر بدن و کانکت بشیم...
-
از اون روزااا
جمعه 21 مهر 1402 11:22
امروز روز سختی بود، از اون روزاااا خستگی استرس بلاتکلیفی توی یسری موارد و ترس...ترس پدرمو دراورده...اینکه تنهام و نکنه خرابکاری کنم و دستم بمونه توو پوست گردو و از پسش برنیام داره بیچارم میکنه....نه ک هرروز ب این چیزا فکر کنما...ولی توی ناخوداگاهمه...استرسی تر شدم واقعا...درصورتیکه هرچی ام پیش بیاد بالاخره آدم از سر...
-
هینج!
شنبه 15 مهر 1402 07:17
هینج نصب کردم :)))))))) تا ابد...هیچکسم نه، من!!! :)))))) چ دوستان جذابی ام اونجان هااا، خدا ب ننهشون ببخشه، همینطور ب دوس دختراشون... :))) یسریاشون واقعا خوبن،،، از وقتی فهمیدم نگ دوسپسر امریکایی داره، منم دلم خاست :)))))))) ولی ن کونشو دارم ن بلدم هیچی... حالا هی توو این هینج ۱۲نفر لایک فرستادن،همشونو حذف کردم...
-
اون حسها
شنبه 8 مهر 1402 23:11
سلام من برگشتم بعد از مدت ها پارسال این موقع شروع کرده بودم به اپلای کردن، در اوج ناامیدی و حال بد، توی ایران. امسال، الان، اینجا، آمریکا ام، نتیجه تلاشم رو دیدم. امروز میشه ۵۰ روز ک رسیدم. بگذریم، اصلا قصدم از اومدن، نوشتن این چیزا نبود...صرفا خواستم یه تایمی برا خودم بذارم، چون فک میکنم نوشتن به حال روحیم کمک...
-
قبل
جمعه 16 تیر 1402 00:08
-
بازگشت
یکشنبه 4 تیر 1402 02:16
-
هیچ
سهشنبه 18 بهمن 1401 21:09
-
روز حال بهم زن
یکشنبه 16 بهمن 1401 04:02
-
الان
دوشنبه 10 بهمن 1401 04:51
-
عاجز
یکشنبه 4 دی 1401 06:03
-
-_-
یکشنبه 27 آذر 1401 01:11
-
ریدم سرتون
شنبه 19 آذر 1401 11:14
-
قلبم
سهشنبه 1 آذر 1401 00:02
-
هوامو داشته باش زخم خوردم
یکشنبه 29 آبان 1401 01:34
-
دوشیدن
پنجشنبه 26 آبان 1401 23:04
-
دیدار
سهشنبه 24 آبان 1401 01:39
-
0101
چهارشنبه 18 آبان 1401 23:55
-
کیقی
چهارشنبه 4 آبان 1401 23:41
-
دِین
پنجشنبه 28 مهر 1401 23:40
-
خسته
چهارشنبه 27 مهر 1401 01:05
-
شب آخر
جمعه 15 مهر 1401 00:30
-
...
سهشنبه 12 مهر 1401 00:36
-
حال بد
جمعه 25 شهریور 1401 11:57
-
۲۰شهریور
یکشنبه 20 شهریور 1401 23:36
-
بعد۲ماه
شنبه 19 شهریور 1401 02:27