اینجا دیگر من منم

اینجا دیگر من منم

ذهن نوشته های کسیکه از قضاوت شدن فراریه
اینجا دیگر من منم

اینجا دیگر من منم

ذهن نوشته های کسیکه از قضاوت شدن فراریه

ای وای

اقدس برا جمعه شب دعوتم کرد شام

نمیخاااام

بدتر اینکه بغل گوشمم هست نمیتونم بگم نیستم یا هرچی

عه

چرا من انقد سختمه دروغ ببافم؟! اصن خلاقیت ندارم...

نظرات 1 + ارسال نظر
الی پنج‌شنبه 21 دی 1402 ساعت 02:54

ماجراهای اقدس
واقعا اسمی که براش انتخاب کردی برازندست آدم یاد یه زنِ خپل مسن میفته که داره سبزی پاک میکنه و چرت و پرت میگه!
فکر کنم چند سال دیگه حسابی نه گفتن رو یاد بگیری

از بیرون یه دختر لاغر و قد بلند و سفیدپوست و تحصیل کرده‌س ولی واقعیتش همون اقدسه

گفتم بیرونم اون شب، حتی جواب این حرفمو ام با تیکه داد، عن خانوم ://

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.