-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 اردیبهشت 1404 08:46
-
عق
دوشنبه 11 فروردین 1404 07:51
-
اخبار حال
چهارشنبه 6 فروردین 1404 05:52
سال نو مبارک! میدونم چهار پنج روزی گذشته ازش... لحظه سال تحویل اینجا ساعت چهار و دو دقیقه صبح بود، ساعت کوک کردم ده دقیقه قبلش بیدار شدم و زنگ زدم خونه...ب مامان...سر نماز بود اصلا یادش نبود، بابا هم رفته بود بیرون کاهو بخره :)))) بعد من این سر دنیا پاشدم با اونا تحویل سال باهم باشیم مثلا :))) یکم ک صحبت کردیم البته...
-
شاید- ولی تف توو این زندگی
دوشنبه 20 اسفند 1403 07:52
میدونی ک هیچوقت درست نمیشه دلتنگم انقد دلتنگم ک نفسم میگیره...دلم پُر میشه و پَر میکشه برای حال و هوای شهرم... همون شهر تخماتیکی ک ازش شکایت داشتم...ک میخواستم از خودش و جوّش و مردمش فرار کنم! دلم هوای شهرمو میخواد، حس آشنایی..صبحا ک زود پا میشدم و هوا تازه بود برای نفس کشیدن...وقتی ک فقط صدای کبوترا میومد... غروبایی...
-
ژانویه یعنی شروع
چهارشنبه 3 بهمن 1403 09:09
وقتش بود ک یه پست بذارم دوهفته ی کریسمس و سال نو رو عملا و مطلقا استراحت کردم، فقط دو روزشو اونم نصفه نیمه لب رفتم ک ب حساب نمیاد اصن...من از سر مریضی نامعلومی ک تابستون گرفتم یه درد مفصل ران چپ ب لگن پیدا کردم ک همینجور ادامه داشت و سخت پامو میتونستم بالا بیارم یا کاری غیر صاف راه رفتن باهاش بکنم...این درد وسوزش مفصل...
-
سوال
شنبه 15 دی 1403 11:05
سقف آرزوهات کجاس؟
-
۲۰۲۴
پنجشنبه 13 دی 1403 09:46
یک ژانویه ۲۰۲۵ بود امروز، و تعطیل. داشتم با خودم فکر میکردم ک ۲۰۲۴ چجوری گذشت؟؟ من آگست ۲۰۲۳ اومدم اینجا، کل ۲۰۲۴ رو اینجا بودم، از اول ک اومدم یادمه اوایل تا ۶،۸ ماه اول چقدر استرس داشتم، استرس اینکه نکنه یه اتفاقی بیوفته و من ندونم چکار کنم؟! دو سه دست ادمای مختلف اومدن تو زندگیم و رفتن، ایرانی ها منظورمه،، منم از...
-
Update
سهشنبه 11 دی 1403 08:08
سلام فکر کنم یه سه چهار ماهی میشه از اخرین باری ک نوشتم...بخوام از اونموقع بگم، باید بگم ک من سه هفته روصبر کردم و توی این سه هفته حالمم بهتر شد نسبتا و رفتم ایران، سر پرواز رفت و برگشت ک قطری بود خیلی اذیتم کردن..کلش ماجرا بود... موقعی ک بعد سی و خوردی ساعت الافی و مسیر طولانی رسیدم فرودگاه امام، اینجوری بودم ک من...
-
۲:۲۰ شب
پنجشنبه 18 مرداد 1403 10:50
صبح رفتم دکتر باز تمام چیزا رو براش تو ضیح دادم نهایتا گفت باید سی تی شکم بدی ببینیم مشکل چیه پرسیدم هزینه ش چقده؟ گفت هزاردلار ب بالا... من :/ خلاصه گفت برات مینویسم احتمالا یک هفته دگ زنگت میزنیم ک بیای بدی... هزار فاکینگ دلار برا یه سی تی... خود همین دکتر ویزیت کردنش الان میشه ۵۰۰تا... واقعا کمر شکنه هزینه کارای...
-
حالم
دوشنبه 15 مرداد 1403 05:33
امروز صب ساعت ۸ از خاب پاشدم صبونه خوردم و با اسفند حرف زدم، ی ریزه تو اعصابم شاشید، ولی خب مدلشه...من صبرم کم شده و زود ناراحت میشم بخاطر مریضی و سختیایی ک یک ماه اخیر تحمل کردم... بعد قط کردن کلی گریه کردم...امروز حتی پرده هارم بالا نزدم...گذاشتم خونه توو تاریکی باشه توی همون تاریکی نشستم جلو اینه قدی و گریه کردم......
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 14 مرداد 1403 19:36
I'm hurt Hurt a lot And nobody knows or gets it I feel misplaced I hate it here, but i cannot do anything about it either It's not like i have a safe home to return to, our home is even worse if not less I feel lost and miserable...i'm scared...and nobody gets it It's been 1 month since i first realized i'm sick, and...
-
احوال سگی
جمعه 12 مرداد 1403 07:21
روزای بدی رو میگذرونم هرسری ک میرم دسشویی خون دفع میکنم و دلدرد شروع میشه تا یکی دو ساعت بعدش بهتر بشم... خستگی زیادی دارم... امروز حتی توی نمونه ادرارم هم خون پیدا کردن...ولی ازمایش خونم نرمال بوده... انقد زار زدم امروز ک جون ندارم دگ...همشم با حس عجز و ناتوانی...دکترای اینجا قد خر حالیشون نیس و دل نمیسوزونن... با مت...
-
خبر تلخ
دوشنبه 8 مرداد 1403 11:11
امروز دم غروب از خواب پاشدم...دیدم سبی پیام داده از مجارا خبر داری؟؟؟ گفتم کدوم ماجرا؟؟ گفت فعلا بین خودمون بمونه، ولی علی فوت شد دیروز... من اینجوری بودم ک چی میگی چیشده وای... علی یه پسر ۳۱ ساله ک پارسال همزمان با ما اومده بود اینجا برای پی اچ دیش، توی ی دانشگاه دگ و رشته مهندسی میخوند، ولی من سه چهار باری توی جمع...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 مرداد 1403 22:44
بنظرتون چرا دم ب دقیقه پاهام ضعف میره و احساس خستگی مفرط دارم و نمیتونم وایسم و باید بشینم؟ لابد چون قرص آهنمو قط کردم -_- خداکنه چیز بد دگ ای نباشه...
-
استاپ
پنجشنبه 4 مرداد 1403 19:48
امروز نرفتم لب ب میشل هم ایمیل دادم ک مریض بودم نمیام، ج نداده، ک این خودش باعث استرسم میشه... کلی کار عقب مونده هم دارم ک نکردم و اونا هم باعث استرسم میشن... ولی با خودم میگم سلامتیم مهمتره، مگ نه؟ واقعا این یه روز آف رو نیاز داره بدنم... ترم جدید داره شروع میشه Meh... همش غر و نق دارم...میخام دکمه استاپشو بزنم...
-
تاریکی
پنجشنبه 4 مرداد 1403 06:34
سال ۲۰۱۵، همون ۹۴ خودمون، توی پارکی ک جلوی دانشگاه بود نشستم، ترم اولی بودم و دور از خونه...شهر قبولیم رو دوس نداشتم، تنها چیز قشنگ اون شهر همون پارک کوچیکی بود ک توی پاییز برگ درختا زمینو میپوشوند...تاب و سرسره داشت، تفریحم بعده قدم زدن تاب سواری بود...تابی ک برا بچها بود اساسا... الان یادم افتاد...توی اون پارک روی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 مرداد 1403 09:19
-
سیستم درمانی گوه امریکای کثافط
دوشنبه 1 مرداد 1403 05:08
خب گفتم ک مریض بود دو هفته جریان این بود ک چندوقت بود هی احساس خستگی مفرط داشتم، صب به صب ک از خاب بیدار میشدم، بدنم خسته بود جوری ک انگار چندکیلومتر راه رفته باشم...یکی دو هفته ای همچین حالی داشتم و تمرکزمم یجوری شده بود...یکی دو باری از فرط سرمایی ک تو بدنم بود رفتم سوییشرت پوشیدم و جوراب پشمی و اینا و روی پد برقی...
-
بازگشت
جمعه 29 تیر 1403 07:35
اتفاقات زیادی افتاده...نمیدونم از کجا بگم یا چیشو بگم،، ولی باید بیام بنویسم حتما! نمیدونم چرا ولی کلا همش این حالتو دارم ک فقط وقتایی باید بیام بنویسم اینجا ک میخام چس ناله کنم و حالم بده...وقتای خوشحالیم اصن یاد نوشتن نمیوفتم :@ و این بده... واسه شروع بگم ک تقریبا ۴ ماهه ک با یه پسر امریکایی تو رابطم، و این بشر...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 تیر 1403 10:52
خیلی تنها و بی کَس ام...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 اردیبهشت 1403 09:01
هستما، ولی مشغولم با خبرای جدید میام!
-
امروز
شنبه 4 فروردین 1403 08:30
اسمم رفت روی سایت دانشگاه بعنوان دانشجوی pi ام. :) همین حس خوب بهم میده! استادم خیلی ماهه امروز بعده یک هفته ک نبود چون انفولانزا داشت اومد، همچنان حالش خوبِ کامل نبود ولی خب...بااینحال کلی حالمو پرسید و ده بار گفت میدونیم الان فشار زیادی روته و درک میکنیم، ب خودت سخت نگیر و فلان... و این نهایت ارزشه برام...کلی ازش...
-
دیشب.نوشت
جمعه 3 فروردین 1403 04:04
سلام نبودم و نیستم چون باز دچار فروپاشی روانی شدم، این بار وحشتناک تر و دردناک تر از قبل... دیشب اینجا سال تحویل ساعت ۱۰ بود، دورهم جمع شدیم با چندتا بچه ها، کلی رقصیدم و سعی کردم شاد باشم و خوش بگذره...ولی عمق فاجعه رو وقتی فهمیدم ک داشتم برمیگشتم خونه و دیدم از درون خالیه خالی ام، هیچ حسی نداشتم...معمولا دورهمی، رقص...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 اسفند 1402 06:06
حالم بده داغونه
-
چیشد...سوال ابدی...
دوشنبه 21 اسفند 1402 09:36
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 18 اسفند 1402 08:41
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 18 اسفند 1402 08:26
وقتی آدم حالش خوبه، حسش خوبه، همه چی خوب میشه! حتی دستخطش! البته شایدم تاثیر اون خودکاره بود؟! نمیدونم، ولی میدونم برای اولین بار اسممو قشنگ نوشتم...
-
قبل از هرچیز
جمعه 18 اسفند 1402 05:21
قبل ازینکه میزان شادی درون وجودم کاهش پیدا کنه میخوام زود بیام بنویسم و ب اشتراک بذارمش :))) امروز از ساعت ۴ رفتم سالن اجتماعات ساختمون لبمون، دوتا مراسم بود، اولیو ک کسی زیاد نیومد، ولی با چهار پنج نفر امریکایی جدید صحبت کردم، و خیلی دوست داشتم!! از یجایی ب بعد کمدین درونمم زد بیرون و کلی بقیه رو خندوندم :))) و حس...
-
تیر اخر
پنجشنبه 17 اسفند 1402 08:49
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 اسفند 1402 23:06
تلخ