اینجا دیگر من منم

اینجا دیگر من منم

ذهن نوشته های کسیکه از قضاوت شدن فراریه
اینجا دیگر من منم

اینجا دیگر من منم

ذهن نوشته های کسیکه از قضاوت شدن فراریه

قبل از هرچیز

قبل ازینکه میزان شادی درون وجودم کاهش پیدا کنه میخوام زود بیام بنویسم و ب اشتراک بذارمش :)))

امروز از ساعت ۴ رفتم سالن اجتماعات ساختمون لب‌مون، دوتا مراسم بود، اولیو ک کسی زیاد نیومد، ولی با چهار پنج نفر امریکایی جدید صحبت کردم، و خیلی دوست داشتم!! از یجایی ب بعد کمدین درونمم زد بیرون و کلی بقیه رو خندوندم :))) و حس خوبی داشت...بعده مدتها تونستم خودم باشم، خود واقعیم ک بانشاطه، بقیه رو میخندونه و خودشم با خنده ی بقیه روحیه میگیره...

درست مث کِندرا  توی لب‌مون...اونم بقیه رو میخندونه...

اونجا ی پسره ب اسم پدرو رو دیدم، جف رو دیدم و کیتلین و جنیفر...و چقد همشون نایس و قابل تعامل بودن...مادرجان...

بعدشم مراسم بعدی شروع شد ک شام پیتزا دادن و دگ شلوغ شد...همون وسطا، فرشاد و ی پسر جدید حامد و سبی ام اومدن و دور ی میز نشستیم، و جنگا بازی کردیم....حتی مراسم تمومم شده بود باز ادامه دادیم و انقدرررررررر خندیدیم ک حد نداره...بچه ها هم خداروشکر پایه بودن و ادامه دادن...همیشه اینجور موقعا ترس اینو دارم ک بقیه پایه نباشن و بخان برن...ولی اینجوری نبود! خود فرشاد بصورت خودجوش گفت حالا هوا بهتر بشه میریم دشت و بیابون!! :))) 

خیلی درمجموع حالم خوب شد...فهمیدم این معاشرته ک کم دارم...

روحم جلا یافت...

حالا توی فکر اینم ک اخر این هفته، ینی دو روز دگ، برم والمارت، خرت و پرت بخرم بعلاوه جنگا، بلکه ب بچه ها بگم بیان خونم، دو ساعتی دورهم باشیم و بازی کنیم :) انشالله...

نظرات 1 + ارسال نظر
الی جمعه 18 اسفند 1402 ساعت 12:55

چه عالی
ما دخترا کلا هزار تا پارامتر توی غم و شادیمون موثره، نصف ماه درگیر هورمونهاییم بقیه ماه هم زندگی پارمون میکنه
خلاصه گاهی وقتها که ناراحته ادم تقصیر هورمونهاست.

اره واقعا...بعدم شدیم اشرف مخلوقات

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.