اینجا دیگر من منم

اینجا دیگر من منم

ذهن نوشته های کسیکه از قضاوت شدن فراریه
اینجا دیگر من منم

اینجا دیگر من منم

ذهن نوشته های کسیکه از قضاوت شدن فراریه

دیشب از سر بیکاری و وقت پر کنی نشستم کلی از مصاحبه هایی ک با افراد خونه تتلو بود و دیدم از ۸ شب تا ساعت ۱۲ خردی اینا...بعد ک خابیدم تا الان ک ۶ صبحه روز تعطیله خابم بد بوده...این جونور زیادی گوهخورده...الان رو مغز منم تاثیر گذاشته...


کلا نباید قبل خواب من هیچی ببینم...ریده میشه تو اعصابم...


واقعا کاش تمام موجودات تخمی امثالهم ک وجودشون اصن برا بشریت و زمین انقد مضره، ازبین برن...



تمام

امتحان آخرو امروز دادم تموم شد رفتتتتتت

درسته خوب ندادم و سخت بود ولی همینکه شرش کنده شد کافیه...


این ترم اولی بگایی مطلق بودااااا....


هوا ابر سنگینه و بارون زیاد میاد...

یکشننبه با این دالاس میریم بیرون...

ازدواج؟!

واقعا در عجبم ک چجوری آدما ازدواج میکنن؟؟؟؟ ... ینی چقد میتونن بهم دیگه، ب دوس داشتن هم، ب پایبندی و مسئولیت پذیری هم، باور و اعتماد داشته باشن ک باعث بشه زیر بار این کار برن؟؟؟


خیلی تصمیم بزرگ و سختیه انصافا...

ملاقات

هیچ پسری

تاکید میکنم هیییچ پسری از خوابش نمیزنه ک با یه دختر چت کنه...


حالا نمیدونم این فراگیره، یا ربط ب دوس نداشتن داره!!


نمیدونم منم اینطورم یا نه... قبلا ک نبودم...بخاطر طرف بیدار می موندم! حتی اگ رو ب موت بودم از بی خابی...

ولی الانو نمیدونم...

ی بارشو ک آره یادمه ب دالاس گفتم داره خابم میبره و خوابیدم...



دیشب بعده کلی فکر و کلنجار لباس پوشیدم رفتم بیکرز، کوکی گرفتم بردم دم محل کارش، یک ساعت توی ماشین کص‌گاب شدم تا ۱۱ شب تا بیاد بیرون...بعد ک اومد پیاده شدم ی بغل ریز کردیم و نشستیم توو ماشین...یکم حرف زدیم و گفت بریم بار...رفتیم اونجا و فک کنم دو ساعت بیرون بودیم تا یک رسیدم خونه...

قدش کوتاهه، هم قد منه...ریزه میزه م هست...و کچل..کم حرف بود ک البته گف برا شوک شدنشه ک رفتم سرکارش...کلا خوشش نیومد ازینکه رفتم اونجا...با این حرکت حال نکرده بود و دیشب گفت میدونم تازه داری اینجارو یاد میگیری ولی کلا بهتر بود قرار اولمون شام یا ناهار برنامه ریزی شده باشه...منم توو دلم گفتم ب کونم...دگ دیشب من هی حرف زدم اونم نظرشو میداد...اگ من چیزی نمیگفتم اونم سکوت بود...البته بعده ی مدت، یخش یذره باز شد...درکل خیلی زیاااد خوشم نیومد...حسم میکنم از این آمریکاییای ساده س، ک نمیفهمه...کم هوشه...حالا نمیدونم واقعیه یا فکر میکنم...

واقعا من توی معیارام هم قد بلندی مهمه هم تحصیلات ...یا شغل درست حسابی...این طرف خیییلی معمولیه...ک البته تا ی حدی من اینو دوس دارم...ولی برای دراز مدت پیشرفتی توش نمیبینم....

حالا یکشنبه ک بریم باز بیرون، اونموقع تصمیم آخر رو میگیرم ک میخام باهاش ادامه بدم یا نه...نمیخام خودم یا کسیو معطل کنم... در مجموع دیشب خوب بود برای وقت گذرونی همینجوری ولی خب دقیقا معیارای من نبود طرف...

درکل امریکاییا با ما خیلی فرق دارن...

خیلی حس تنهایی میکنم خیلی دلم تنگ خونه و خونوادمه...