اینجا دیگر من منم

اینجا دیگر من منم

قضاوت بقیه ب یه ورم...والا
اینجا دیگر من منم

اینجا دیگر من منم

قضاوت بقیه ب یه ورم...والا

دم دمای صبح

انقدر این مدته مضطرب بودم ک نمیفهمم چی ب چیه...ارتباطم با خدا و خودم اصن خیلی دور و کم شده...آرامش ندارم واقعا بخاطر وضعی ک پیش اومده...

امروز با استاد فعلی صحبت کردم...هی میگف سوپرایز شدم ک گفتی ی روتیشن چهارمم میخای بری و فلان...حق داره...یه کلمه گفتم جوین میشم ب لب‌ش دو هفته پیش، و این یه کار احساسی و احمقانه بود و الان دارم تاوانشو میدم...تاوان زود تصمیم گرفتن و دهن باز کردن نابجا...

در این نقطه واقعا دلم نمیخاد دگ ادامه بدم...من واقعا دلم نمیخاد ۵،۶ سال درس بخونم...کاش فقط درس خوندن بود...ریسرچ باید انجام بدم...اصلا دلم نمیخاد...شایدم چون شروع این مسیر تخماتیکه کلا بددل شدم بهش...

این بچه دالاس ول نکرده...بااینکه این اوضاع فعلی رو بهونه کردم ک ازش فاصله بگیرم و خب هم واقعیت داره ک حوصلم نمیرسه، هم فکر نمیکنم آدم مناسب من باشه، ی مدت فضا داد خدایی بهم، بعد کریسمسو تبریک گفت و امشبم حالمو پرسیده...گفتم ک الان من استرس دارم نمیخام انرژی تو ام پایین بیارم، میگه نه میفهمم و اوکیه و اینا...زر میزنه...ولی دمش گرم درکل...بااینکه مناسبم نیس باز خوبه ی احوالی پرسیده...


فردا باز باید برم لب...سگ تو این شرایط....سگ هاااار توش...


ساعت ۴ و ۳۷ صبحه...

نظرات 1 + ارسال نظر
monparnass پنج‌شنبه 7 دی 1402 ساعت 21:25 http://monparnass.blogsky.com

سلام ماسک
اگه مشکلی نیست بگو دکتری چه رشته ای رو داری می خونی ؟

ژنتیک :/

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.