اینجا دیگر من منم

اینجا دیگر من منم

قضاوت بقیه ب یه ورم...والا
اینجا دیگر من منم

اینجا دیگر من منم

قضاوت بقیه ب یه ورم...والا

بعده امتحان

امتحان اخرو دادم بالاخره تموم شد رفت...مغزم و روحم آروم شده...


آفکورس ک هنوز ی خروار اساینمنت هست ک باید انجامشون بدم...


ولی همینکه فشار امتحان نیس خوبه...


هوا بسیار جذابه برا همین از دانشگاه ک اومدم، نرفتم توو خونه، نشستم بیرون تو محوطه :) بالاخره میتونم نفس راحت بکشم...و از این هوا با خیال راحت لذت ببرم...نمیخام ب هیچی دگ فکر کنم...


( دقیقا بعده امتحان پیام هد اپچنسو دیدم ک گفته بود چرا فلان موقع ک اون دیتا ها رو درمیاوردی اون فیلدای فلانو خالی گذاشتی و پرنکردی...گفتم بخدا یادم نیس اصن چی ب چی بوده، و وقتم ندارم بعده اینهمه مدت، ولی پولش هرچی میشه بگین برگردونم...)

اینم باید میومد میرید توو شادی بعده امتحانم...


ولی همچنان داشتم از هوا لذت میبردم ک یهو سانا اومد...یکم حرف زدیم و بعدش رفتیم کاستکو خرید ...


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.