امتحان اخرو دادم بالاخره تموم شد رفت...مغزم و روحم آروم شده...
آفکورس ک هنوز ی خروار اساینمنت هست ک باید انجامشون بدم...
ولی همینکه فشار امتحان نیس خوبه...
هوا بسیار جذابه برا همین از دانشگاه ک اومدم، نرفتم توو خونه، نشستم بیرون تو محوطه :) بالاخره میتونم نفس راحت بکشم...و از این هوا با خیال راحت لذت ببرم...نمیخام ب هیچی دگ فکر کنم...
( دقیقا بعده امتحان پیام هد اپچنسو دیدم ک گفته بود چرا فلان موقع ک اون دیتا ها رو درمیاوردی اون فیلدای فلانو خالی گذاشتی و پرنکردی...گفتم بخدا یادم نیس اصن چی ب چی بوده، و وقتم ندارم بعده اینهمه مدت، ولی پولش هرچی میشه بگین برگردونم...)
اینم باید میومد میرید توو شادی بعده امتحانم...
ولی همچنان داشتم از هوا لذت میبردم ک یهو سانا اومد...یکم حرف زدیم و بعدش رفتیم کاستکو خرید ...