امشب ب تنهایی خوب بود و خوش گذشت
ن ک تنها باشم...اتفاقا تا الان با دوستای ایرانیم توی لابی دورهم بودیم و کلی حرف زدیم و خندیدیم...
بعلاوه ک حتی روز خوبی هم بود یکم...چون با دوتا از بچهای امریکایی کلاس برای چنددقیقه هم نشین شدم و هم صحبت...و این برام خیلی جذاب بود...اینکه انقد گرم بودن با من...وای یکیشون یه چشمایی داره ک نگو...انگار هزاربار توش اکلیل ریختن...واقعا چشمای جادویی داره این پسره...عجیبه واقعا...
کلا خیلی دلم میخاد بیشتر و بیشتر توی این جمعای اینا باشم...اینکه بفهممشون و بیشتر باهاشون حرف بزنم اعتماد بنفسمو بالا میبره...
اینکه گفتم امشب ب تنهایی شب خوبی بود، برا اینه ک علارغم خوب بودن همه چی، استرس امتحان بعدی خیلی روو مخمه...و نمیذاره امشب برام دلچسب بشه...منظورم الان ک تموم شده...انگار ک عذاب وجدان دارم...و میرونم و میفهمم ک بیخوده و نباید داشته باشم...ولی خب دگ...این منم...کوله باری از استرس های بیخودی!! ...
کاش زودتر امتحان تموم بشه یکم ب خودم و زندگیم بیام...بفهمم چکار میکنم...
خدایا کمک کن این بخیر بگذره...دوتای اولو ک ریدیم علارغم خوندن و تسلط بالا...این یکی رو ناموسن بذار خوشال شیم براش...